92.6.27
یلدا درکنارسدزاینده رود 92.6.21
عصر ٩٢/٦/٢١درکنار ویلا منابع طبیعی درکنارسدزاینده رود عصر پنج شنبه درکناراب سدزاینده رود صبح جمعه درکنارپلاژهای سدزاینده رود عصر جمعه درحال برگشت ازچادگان درکناررودخانه ...
نویسنده :
پدر جون
15:11
مریضی یلدابخاطردندون درآوردن
یلدا جان این چندروزکه مریض بودی همش به خاطر این بوده که میخوای دندون دربیاری تازه امروز متوجه شدیم که مریضیدبرای دندون دراوردنت بوده مافکر کردیم سرماخورده ای لثه پائینیت ورم کرده ویه کم سفید شده هیچ چیز هم نمیخوری میترسی که دهنت رابازکنی وخیلی هم ظعیف شده ای خیلی بی تابی میکنی امیدوارم که زود دندونهات دربیاد وخوب بشی : همه نگرانت بودند به خصوص خاله مهسا باعمه ناهید امروز اومده بود ند خونه شما که توراببیند توهم حال وحوصله نداشتی وگریه میگردی او ناهم خیلی ناراحت تو بودند ازطرف مامان ندا یلداجان دوست دارم این چندروز خیلی نگرانت هستم وطاغت مریضیت راندارم عزیز مامانی ...
نویسنده :
پدر جون
21:27
دایی رشیدزن دایی فریبا
خانوم خوشکلم روز دختر رو بهت تبریک می گویمKISS KISS KISS ...
نویسنده :
پدر جون
23:18
روزدختر
یلداجونم من وبابایی روزدخترو بهت تبریک میگیم رووووووووووووووزت مببببببببببببارک جیییییییییییییگرم ...
نویسنده :
پدر جون
22:58
مریضی یلدا
یلدا عزیزم چندروزه که سرما خوردی وتب میکنی تبت تا٤٠درجه هم رسید اصلا حال نداری بی قراری میکنی باهمین بی حالی تاکه یه کم تبت پائین میاد خوشحال میشی وبازی میکنی حرف میزنی میکی به به بای بای چی چی ماخیلی دوست داریم توعزیز من وپدرجون هستی امروز هم که این مطالب رابرات مینویسم نیمدی خونه ما چون مامانت پنج شنبه هامیادخونه ماوبه خاطراینکه مریض بودی امروزنیمدی دوستدارتو مامانجون وپدرجون ...
نویسنده :
پدر جون
19:00
کارهای یلداجونم
یلداجونم آخر شش ماهگیت نشستی وهشت ماهگیتم چهار دست وپا رفتن ویادگرفتی وهمه جارو زیر سرمیزاری خلاصه خیلی شیطون شدی اولش د د د میکردی بعدش گ گ گ میکردی هرچی بزرگترمیشی شیرینترونازترو جلبتر میشی اونقدرخودتو تودل من وبابات جاکردی که به هیچیز دیگه بجز تو فکر نمیکم خداحفظت کنه .تازگیا دستتو میخوای بگیری به یه جای و بلند بشی ولی میوفتی آخی طفلی یلداجونم هرچی بهت میگفتیم بالارو نگاه میکردی مثلا بابایی کو؟بالارونگاه میکردی ...
نویسنده :
پدر جون
16:53
92.6.3
سلام عزیزم امروزساعت ٢ونیم بعدازظهر ٨ماهگید تموم شد ورفتی توی ٩ماهگی دوست دارم خیلی تو عزیز پدرجون هستی ...
نویسنده :
پدر جون
2:30