یلدایلدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

برای دخترم یلدا

دندون یلداجونم

یلداجونم دندون سومیتم درآوردی  ویک هفته مریض شدی  دکتربردیمت گفتش که یه ویروسه چون اسهالی شده بودی ودوبارهم استفراغ کردی دکترهم یک آمپول برات نوشت وهمونجا توکلنیک توحید تورونت بهت زد وتوخیلی گریه کردی منم خیلی نگرانت شدم اون شب تاصبح بیدار بودی وگریه میکردی .اول ده مریض شدی وده که تموم شدتوهم خوب شدی بعدش یک روز تودهنتو دیدم که دندون بالایت یکم پیداشده وخیلی خوشحال شدم که یه دندون دیگه ای درآوردی مبارکت باشه عزیز دلم    
30 آبان 1392

یلدا درجشن دانش آموزی منابع طبیعی اصفهان 92.8.10

سلام عزیزم روز جمعه ازطرف اداره پدرجون دعوت  بودیم برای جشن  دانش اموزی که ساعت ٩/٣٠ دقیقه اونجا بودیم  محل ان درسینما سپاهان بود . خلاصه که جشن خوبی بود وما آخربرنامه همانجا چندتاعکس ازتو گرفتیم پدرجون وبابا ودایی رشیدمشغول جمع کردن دوربینها ودکوربودندومن بازن دایی ومامان جون ازتو عکس گرفتیم:           ...
11 آبان 1392

یازده ماهگی

سلام عزیزم امروزساعت دونیم بعدازظهر ده ماهگیت تمام شد و وارد یازده ماهگی شدی انشاالله که همیشه خوب وخوش خرم باشی وعمر باعزت وطولانی داشته باشی دوست داریم       ...
3 آبان 1392

روزعیدغدیرمنزل پدرجون

      اینجا مامان جون داشت نماز میخوند رفتی پیش او ومامان جون هم چادرنمازش راسرتو کرد پدرجون هم ازتو عکس گرفت               بدون شرح         اینجا هم ظهر داشتیم ناهار میخوردیم که توهم دوست داشتی یک استخوان دست گرفتی ومیخوردی     ...
2 آبان 1392

اولین مسافرت یلدابه مشهدوشمال

یلداجان درروزجمعه ٩٢/٧/١٩ساعت ٦صبح حرکت کردیم به طرف مشهدوتواولین مسافرت برون شهری خودرااغازکردی به اتفاق بابا مامان پدرجون مامان جون واون یکی مامان جون (کبری ) خلاصه آخرشب رسیدیم مشهدورفتیم منزل دوست پدرجون شب خوابیدیم وفردای ان روزرفتیم به مهمانسرایی که پدرجون گرفته بود :بعدازظهرهمان روز رفتیم حرم امامرضا وتو بغل پدرجون بودی رفتی دورضریح زیارت کردی یکشنبه هم رفتیم گردش  : خلاصه تاروز سه شنبه که دعای عرفه بود رفتیم حرم ودعاراآنجابودیم وشب هم رفتیم منزل دوست پدرجون :     زیرزمین حرم امام رضا     مهمانسرا   بازاربزرک وصال درمشهد     خلاصه کلام یلداجان ص...
27 مهر 1392

اولین دندان یلدا

سلام عزیزم امروزکه این مطلب رامینویسم روزجمعه مورخه ٩٢.٧.١٢میباشد تودیشب به اتفاق مامانت منزل ما (پدرجون)خوابیدی چون مامهمون داشتیم ومامانت میخواست صبح به مامان جون کمک کند. خلاصه همین که کارها تما م شدبابات توی دهن تورانگاه کرد وباتعجب گفت وای دندان درآورده ..... که ما هم میخواستیم ببینیم که تو نمیذاشتی خلاصه بهت بگم که مامان هم رفت یک قاشب آوردوزدروی لثه که ببینیم صدامیکنه یانه بله عزیزم صدامیگرد...... وتواولین دندان رامنزل مادرآوردی >>>> وماهمگی خوشحال شدیم . دوست داریم   ...
12 مهر 1392